اسپانيا (به اسپانيايي: España [esˈpaɲa] ( ))، با نام رسمي پادشاهي اسپانيا كشوري مستقل و از اعضاي اتحاديه اروپا است. اين كشور در شبهجزيره ايبري در جنوب غربي اروپا قرار دارد. سرزمين اصلي اسپانيا از جنوب و شرق با درياي مديترانه و جبل الطارق، از شمال و شمال شرق با فرانسه، آندورا و خليج بيسكاي و از غرب و شمال غرب با پرتغال و اقيانوس اطلس هم مرز است. مرز اسپانيا با پرتغال (به طول ۱۲۱۴ كيلومتر) طولانيترين مرز يكپارچه در اتحاديه اروپا است.
قلمروي اسپانيا افزون بر سرزمين اصلي شامل جزاير بالئارس در درياي مديترانه، جزاير قناري در سواحل آفريقايي اقيانوس اطلس، دو شهر خودمختار سبته و مليله در آفريقاي شمالي هم مرز با كشور مراكش و چندين جزيره مسكوني و غير مسكوني ديگراز جمله آلبوران، شافاريناس، آلوزماس و ولز د لا گومرا مي باشد. با مساحت ۵۰۵۹۹۲ كيلومتر مربع، اسپانيا دومين كشور بزرگ اروپاي غربي و پنجمين كشور بزرگ اروپاست.
انسان مدرن نخستين بار در حدود ۳۵۰۰۰ سال پيش قدم به شبه جزيره ايبريا گذاشت. در حدود ۲۰۰ سال پيش از ميلاد از اين منطقه تحت فرمان حكومت روم قرار گرفت و هيسپانيا ناميده ميشد. هيسپانيا در قرون وسطي توسط قبايل ژرمن و پس از آن توسط مورها تصرف شد. در قرن پانزدهم پس از ازدواجهاي بين حكومتي فرمانروايان كاتوليك و اتحاد اين حكومتها و همچنين سقوط كامل آندلس و بازپس گيري آن از دست موروهاي مسلمان در سال ۱۴۹۲ اسپانيا به شكل كشوري يكپارچه پديدار شد. در اوايل دوران جديد اسپانيا به يك امپراتوري پر قدرت جهاني تبديل شد و اسپانياييها به عنوان يكي از نخستين فاتحان دنياي جديد به قاره آمريكا وارد و در آنجا ساكن شدند. بيش از پانصد ميليون نفر اسپانيايي زبان ساكن در آمريكا ميراثي است كه اسپانياييها در اين قاره بر جاي گذاشتند.
اسپانياي امروزي كشوري دموكراتيك و داراي حكومتي پارلماني تحت قانون اساسي پادشاهي است. اسپانيا يك كشور توسعهيافته و نوزدهمين اقتصاد بزرگ دنيا از نظر توليد ناخالص داخلي ميباشد. اين كشور همچنين داراي سطح بالاي استاندارد زندگي است. اسپانيا در سازمان ملل متحد، ناتو، سازمان تجارت جهاني، سازمان همكاري اقتصادي و توسعه و اتحاديه اروپا عضو ميباشد.
محتويات
۱ نام
۲ تاريخ
۲.۱ دوره ماقبل از تاريخ
۲.۲ امپراتوري روم و پادشاهي گوتيك
۲.۳ ايبرياي اسلامي
۲.۴ امپراتوري اسپانيا
۲.۵ حكمراني ناپلئون، خيزشها و سرنگوني امپراتوري ناپلئون
۲.۶ جنگ داخلي اسپانيا
۲.۷ اسپانيا در دوران فرانكو
۲.۸ اسپانيا پس از فرانكو
۳ جغرافيا
۳.۱ جزاير
۳.۲ كوهستانها رودخانه ها
۳.۳ اقليم
۴ حكومت
۴.۱ اجزاي حكومت
۴.۲ تقسيمات كشوري
۴.۳ روابط خارجي
۴.۴ مناقشات ارضي
۴.۵ نيروهاي مسلح
۵ اقتصاد
۵.۱ پيش از بحران مالي
۵.۲ رونق و ركود در بازار مسكن
۵.۳ كيفيت زندگي
۵.۴ كشاورزي
۵.۵ گردشگري
۵.۶ انرِِِژي
۵.۷ ترابري
۶ جمعيتشناسي
۶.۱ شهرهاي بزرگ
۶.۲ مناطق شهري
۶.۳ گروههاي اقليت
۶.۴ مهاجرت
۶.۵ زبان
۶.۶ دين
۷ فرهنگ
۷.۱ هنر
۷.۲ سينما
۷.۳ معماري
۷.۴ موسيقي و رقص
۷.۵ آشپزي
۸ پانويس
نام
ريشه نام رومي هيسپانيا، كه نام كنوني اسپانيا از اين واژه گرفته شده، نامشخص است. هيسپانيا شايد از گويش شاعرانه واژه يوناني هيسپريا گرفته شده باشد كه به معناي "سرزمين غرب" يا "سرزمين غروب خورشيد" ميباشد.[۱]
هيسپانيا ممكن است از واژه پونيكي اي-شپانيا به معناي "جزيره خرگوشها"، "سرزمين خرگوشها" يا "لبه"، كه به ياد آورنده موقعيت اسپانيا در لبه اروپا ميباشد، گرفته شده باشد؛ سكههاي كشف شده در اسپانيا از دوره هادريان نيز تصوير زني همراه يك خرگوش را نشان ميدهد.[۲] به گفته برخي هيسپانيا از واژه باسكي ازپانا به معناي "لبه" يا "مرز" گرفته شده است كه موقيعت جغرافيايي اسپانيا را در لبه يا مرز قاره اروپا متذكر ميشود. [۱]
پژوهشگر و تاريخنگار دوره رنسانس آنتونيو دي نبريخا معتقد است هيسپانيا از واژه ايبريايي هيسپاليس به معناي "شهر دنياي باختري" گفته شده است. خسوس لوييز كونخيلوس معتقد است نام اسپانيا از واژه اسپن كه از اسپاي كه واژهاي است به زبان فنيقي به معناي "ذوب و شكلدهي فلر" گرفته شده است و "اي-سپن-يا" نيز به معناي "سرزمين ذوب و شكلدهي فلزات" است.[۳]
تاريخ
نقاشيهاي غار آلتاميرا,[۴] در كانتابريا.
قديميترين ساكنان شبهجزيره ايبريا تشكيل دهندگان تمدّنهاي ايبري، باسكي و سلتي بودهاند. در حدود ۲۰۰ سال پيش از ميلاد از اين منطقه تحت فرمان حكومت روم قرار گرفت و در اوايل قرون وسطي ژرمنها ايبريا را تصرف كردند. پس از ژرمنها ايبريا توسط مورها مهاجم تصرف شد. پس از آن حكومتهاي كوچك مسيحي به تدريج و طي چند قرن زمام امور را در ايبريا به دست گرفتند. آخرين بقاياي مورها در همان سالي كه كريستوف كلمب به قاره آمريكا رسيد، سقوط كردند. امپراطوري جهاني اسپانيا با تبديل اين كشور به قدرتمندترين كشور اروپا و ابر قدرت جهان آغاز شد و براي يك ونيم قرن ادامه يافت.
جنگهاي پي در پي و ادامه دار و وجود مشكلات فراوان در نهايت باعث زوال و اضمحلال امپراطوري شد. حمله ناپلئون به اسپانيا منجر به هرج ومرج شد و جنبشهاي استقلالطلب و جداييخواه را كه در سراسر امپراتوري پراكنده بودند، بيدار كرد و باعث بي ثباتي سياسي شد. پيش از جنگ جهاني دوم جنگ داخل ويرانگر اسپانيا به وقوع پيوست و پس از آن كشور تحت فرمان حكومتي استبدادي قرار گرفت. در نهايت دموكراسي در قالب قانون اساسي شاهنشاهي پارلماني حاكم شد. بعدها اسپانيا به اتحاديه اروپا پيوست و دوره رنسانس فرهنگي و رشد باثبات اقتصادي را تجربه كرد.
دوره ماقبل از تاريخ
گنجينه ويلنا (فرهنگ آرگاري) يكي از بزرگترين اندوختههاي باستاني طلا مربوط به عصر برنز در اروپا
پژوهشهاي باستانشناسي در كوههاي آتاپوئركا نشان ميدهد كه شبه جزيره ايبريا ۱/۲ ميليون سال پيش محل زندگي انسانسانان بوده است.[۵] ۳۵۰۰۰ سال پيش انسان نخستين بار از شمال به اين سرزمين قدم نهاد.[۶] شناختهشدهترين اثر اين انسانهاي پيش از تاريخ نقاشيهاي معروف غار آلتاميرا در منطقه كانتاباريا در شمال ايبريا است كه در حدود ۳۵۶۰۰ تا ۱۳۵۰۰ سال پيش از ميلاد توسط انسانهاي كرومانيون يا شايد نئاندرتالها كشيده شده اند.[۴][۷] از شواهد باستانشناسي و ژنتيكي بر ميآيد كه ايبريا پناهگاهي براي ساكنان شمال پس از آخرين عصر يخبندان بوده است.
ساكنان تاريخي ايبريا ايبرياييها و سلتها بودند. ايبرياييها در كرانههاي مديترانه از شمال شرق تا جنوب شرق ساكن بودند. سلتها در كرانهها اطلس از شمال غرب تا جنوب غرب و در شمال و مركز (سلتيبريانها) شبه جزيره زندگي ميكردند. باسكيها نيز مناطق غربي كوههاي پيرنيس را اشغال كردند.
در جنوب ايبريا شهري نيمه افسانهاي به نام تارتسوس پديدار شد (۱۱۰۰ سال پيش از ميلاد) كه طبق نگاشتههاي استرابون و كتاب سليمان تجارت وسايل ساخته شده از طلا و نقره را با فنيقيها و يونانيها انجام ميداده است. بين سالهاي ۸۰۰ تا ۳۰۰ پيش از ميلاد فنيقيها و يونانيان تجارتخانههايي را در طول سواحل مديترانه ايجاد كردند. كارتاژها نيز مدت كوتاهي كنترل بيشتر كنارهها مديترانهاي ايبريا را در دست گرفتند تا اين كه در جنگهاي پونيك از روميها شكست خوردند.[۸]
امپراتوري روم و پادشاهي گوتيك
آبگذر سگوبيا مربوط به دوره روم.
در طي دومين جنگ پونيك، امپراتوري روم كلنيهاي تجاري كارتاژيها را در كرانههاي مديترانه بين سالهاي ۲۱۰ تا ۲۰۵ پيش از ميلاد تصرف كرد. اشغال كامل ايبريا دو قرن به درازا انجاميد و روميها به مدت شش قرن كنترل اين شبه جزيره را در دست داشتند.
تاج يكي از پادشاهان گوتيك (۶۵۳–۶۷۲)
استيلاي روم با زبان، قانون و جاده رومي تكميل شد. [۹]
فرهنگ ساكنان سلتي و ايبريايي به بتدريج رومي شد. رهبران محلي در طبقه اشرافي روم پذيرفته شدند.[۱۰][۸] هيسپانيا نقش يك انبار غله و غذا را براي بازار روم ايفا ميكرد و لنگرگاههاي آن محبل صادرات طلا، پشم، روغن زيتون و شراب بود. كشاورزي با ابداع طرحهاي آبياري جديد گسترش يافت به طوري برخي از آنها تاكنون مورد استفاده قرار ميگيرد. هادريانوس، تراژان و تئودئوس اول از امپراتورهاي روم زاده هيسپانيا بودند و همچنين سنكا فيلسوف بزرگ پيش از ميلاد اهل اين منطقه بود.[۱۱] مسيحيت در قرن اول پس از ميلاد وارد اين سرزمين شد و در قرن دوم ميلادي فراگير شد.[۸] بيشتر بنيانهاي زباني و مذهبي و قوانين اسپانياي امروزي ريشه در اين دوره دارد.[۹]
اضمحلال حكمراني امپراتوري روم در هيسپانيا از سال ۴۰۹ آغاز شد. هنگاميكه سوئبيهاي ژرمن، و وندالها به همراه الانهاي سرمتي از رود راين گذشتند و سرزمين گل را غارت كردند و مردم آنجا را به ايبريا راندند. سوئبيها كشوري را در شمال ايبريا جايي كه امروزه گاليسيا و شمال پرتغال را فرا ميگيرد، بنيان نهادند. با سقوط روميها بنيانهاي اقتصادي و اجتماعي نيز سقوط كرد و ويران شد اما حكومتهاي جايگزين بسياري از قوانين و رسوم امپراتوري پيشين را حفظ كردند مانند مسيحيت.
گروهاي از قبايل وندال به نام هاسدينگي نيز حكومتي را در گاليسيا بنيان نهادند. ديگر قبيله وندال به نام اسلينگي نيز منطقهاي در جنوب را اشغال كردند كه تاكنون نام آنها يعني واندالوسيا يا وازه امروزي آن اندلس بر آن مانده است.
ايبرياي اسلامي
الحمرا، گرانادا.
در قرن هشتم تقريباً همه شبه جزيره ايبري توسط موروهاي مسلمان كه از شمال آفريقا آمده بودند، فتح شد.(۷۱۱–۷۱۸) اين فتوحات بخشي از كشورگشاييهاي خليفه اموي بود. تنها بخش كوچكي در نواحي كوهستاني شمال غرب شبه جزيره در برابر هجوم مسلمانان دست به مقاوت زد.
طبق قوانين اسلامي، مسيحيان و يهوديان به عنوان اقليت مذهبي شناخته شدند و به مسيحيان و يهوديان اجازه داده شد تا به عنوان اهل كتاب رسوم ديني خود بپردازند اما آنها بايد ماليات ويژهاي را ميپرداختند و نسبت به مسلمانان از حقوق اجتماعي پايينتري برخوردار بودند.[۱۲][۱۳]
گرايش به اسلام كم كم رو به فزوني گذاشت. اعتقاد براين است كه تا پايان قرن دهم مولدونها (مسلمانان ايبريايي) بيشتر جمعيت اين شبه جزيره را تشكيل ميدادند.[۱۴][۱۵]
سرسراي ستوندار مسجد قرطبه.
جامعه اسلامي در شبه جزيره ايبري خود متنوع و دچار تنشهاي اجتماعي بود. بربرهاي اهل شمال آفريقا كه هسته اصلي ارتش خليفه در اندلس را تشكيل ميدادند، با رهبران عرب در خاورميانه به مشكل برخوردند و به ستيز و منازعه پرداختند. با گذشت زمان جوامع موروي مسلمان در مناطق مختلف به ويژه در دره رودخانه گوادالكيوير (وادي الكبير)، دشتهاي ساحلي والنسيا، دره رودخانه ايبرو و مناطق كوهستاني گرانادا بر پا شدند.[۱۵]
كوردوبا، پايتخت خليفه، بزرگترين و ثروتمندترين شهر اروپاي غربي بود. بازرگاني و فرهنگ مديترانهاي شكوفا شد. مسلمانان يك سنت فكري غني را از خاورميانه و شمال آفريقا وارد كردند. دانشمندان و پژوهشگران مسلمان و يهودي نقش مهمي در احيا و گسترش آموزش كلاسيك يوناني در اروپاي غربي ايفا كردند. فرهنگ رومي شبه جريزه ايبري با فرهنگ اسلامي و يهودي در آميخت و فرهنگ ممتازي را در منطقه ايجاد كرد.[۱۵] بيرون شهرها بيشتر جمعيت را در خود جاي داده بود. نظام زمينداري رومي در دوران اسلامي تقريباً دست نخورده باقي ماند.
در قرن يازدهم، تشكيل امارتهاي جداگانه ملوكالطوايفي رقيب در بين مسلمانان به دولتهاي كوچك مسيحي اجازه داد تا قلمروي خود را گسترش دهند.[۱۵] با ورود فرقههاي اسلامي موحدون و مرابطان از شمال آفريقا و وضع قوانين سختگيرانه اسلامي يكپارچگي را به جامعه مسلمانان بازگشت. اتحاد دوباره كشور اسلامي تا حدود يك قرن پابرجا ماند.
در سال ۱۴۶۹ م.، اتحاد دو مملكت مسيحي كاستيا و آراگون با وصلت ايزابلاي يكم كاستيا و فرديناند دوم آراگون متحقق شد. گسترش دامنههاي تحت سلطه مسيحيان با تكميل تصرف جزاير قناري توسط كاستيا در سال ۱۴۷۸ م. ادامه يافت، و بعد از آن نيز با امضاي كاپيتولاسيون تحويل گرانادا در ۱۴۹۲ م. توسط ملك ابوعبدالله محمد دوازدهم، كه طبق آن پادشاهان كاتوليك ايزابلا و فرديناند موظف رعايت دين اسلامي ساكنين گرانادا شدند. با تحويل گرانادا آخرين هسته سلطه اسلامي در شبهجزيرهي ايبري پس از ۷۸۱ سال از ميان رفت. در همان سال٬ كريستف كلمب با سرمايهگذاري ملكه ايزابلا كاشف جهان نو شد و باز در همان سال نيز فرمانروايان كاتوليك دستور به ترك مذهب و گرايش به مسيحيت ميا اخراج يهوديان از اسپانيا بعد از بيش از دو هزار سال سابقه حضور شبهچزيره ايبري. مدتي پس از اخراج يهوديان٬ مسلمانان نيز مجبور به ترك مذهب يا به خروج از اسپانيا شدند. براي تعقيب انحرافات از مذهب كاتوليك و تقيهي يهوديان و مسلمانان٬ ملكه ايزابلا از سال ۱۴۸۰ م. دادگاه انگيزيسيون را تاسيس كرده بود. روند تمركز قدرت در شبهجزيره با تصرف ناوارا توسط ملك فرديناند در سال ۱۵۱۲ ادامه يافت، كه اين امر باعث شكلگيري مرزهاي اصلي اسپانياي كنوني شد.
امپراتوري اسپانيا
امپراتوري اسپانيا در دوره اتحاد ايبريا بين سالهاي ۱۵۸۱ تا ۱۶۴۰
اتحاد دو پادشاهي آراگون و كاستيل به واسطه ازدواج ملكه كاستيل و شاه آراگون پايههاي امپراتوري اسپانيا و اسپانياي امروزي را استوار كرد گرچه هر يك از ممالك پادشاهي به عنوان يك كشور جداگانه با سياست، قانون، واحد پول و زبان جداگانه باقي ماند.[۱۶][۱۷] اسپانيا در قرن شانزدهم و بيشتر قرن هفدهم قدرت برتر اروپا بود. اين موقعيت با ثروت حاصل از بازرگاني و مستعمرات تقويت شد. قدرت و شكوه امپراتوري در دوره دو تن از پادشاهان دودمان هابسبورگ اسپانيا، كارلوس يكم (بين ۱۵۱۶ تا ۱۵۵۶ ميلادي) و فليپ دوم (بين ۱۵۵۶ تا ۱۵۹۸ ميلادي)، به اوج خود رسيد. در اين دوره حوادث مهم تاريخي همچون جنگهاي ايتاليا، شورش اهالي كاستيل عليه شاه كارلوس، شورش هلند، شورش موريسكوها در گرانادا، جنگ با عثماني، جنگ با انگلستان و جنگ با فرانسه به وقوع پيوست.[۱۸]
امپراتوري اسپانيا با تصرف بخش بزرگي از قاره آمريكا، جزاير منطقه آسيا اقيانوسيه، مناطقي از ايتاليا، شهرهايي در شمال آفريقا، همچنين بخشي كه امروزه فرانسه، آلمان، بلژيك، لوكزامبورگ و هلند را تشكيل ميدهد، بسيار بزرگ شد. اسپانيا نخستين امپراتورياي بود كه به امپراتوري بي غروب ملقب شد.
يك كشتي بادباني اسپانيايي در قرن هفدهم
قرون شانزدهم و هفدهم عصر كاوش بود، با سفرهاي اكتشافي جسورانه دريايي و زميني. اين سفرها و اكتشافات مسيرهاي بازرگاني جديدي را بين اقيانوسها گشود و دوره استعمار اروپاييان را آغاز كرد. اكتشافگران اسپانيايي در كنار فلزات گرانبها، ادويه، لوازم تجملي و محصولات جديد كشاورزي، دانش و اطلاعات ارزشمندي را از دنياهاي جديد به همراه خود ميآوردند و نقش محوري در افزايش دانش اروپاييان از جهان ايفا كردند.[۱۹] از شكوفايي فرهنگي آن دوره امروزه با عنوان عصر طلايي اسپانيا ياد ميشود. اوجگيري انسانگرايي، اصلاحطلبي پروتستاني و اكتشافهاي جديد جغرافيايي منجر به شكلگيري جنبش بانفوذ روشنفكري به نام مكتب سالامانكا شد.
در اواخر قرن شانزدهم و نيمه نخست قرن هفدهم، اسپانيا با چالشهاي سختي از همه جوانب روبرو بود. دزدان دريايي بربر مسلمان زير سايه امپراتوري در حال اوجگيري عثماني جريان عادي زندگي را در بسياري از مناطق ساحلي اسپانيا مختل ميكردند و اين به منزله احياي خطر حمله مسلمانان بود.[۲۰] اين جريانات در حال به وقوع مي پيوست كه اسپانيا اغلب در حال جنگ با فرانسه بود.
جنبش اصلاحات پروتستاني و تفرقه در كليساي كاتوليك كشور و امپراتوري را هر چه بيشتر در باتلاق جنگهاي مذهبي فرو برد و در نتيجه امپراتوري مجبور بود تا هميشه نظاميگري را در سراسر اروپا و مديترانه گسترش دهد.[۲۱]
در قرن شانزدهم و زماني كه امپراتوري در اوج قدرت بود افسانه سياه يا تبليغات ضد اسپانيايي توسط مبلغاني از قدرتهاي رقيب اروپايي به خصوص هلند و انگلستانِ پروتستان رواج يافت. مبلغان ضد وضعيت اخلاقي امپراتوري و اسپانياييها تبليغ ميكردند. تبليغات آنها در مورد ميزان تفتيش عقايد و همچنين چگونگي رفتار اسپانياييها با بوميان آمريكا، غير كاتوليكها و يهوديان بيشتر اغراقآميز و گاهي دروغ بود.[۲۲]
بناي تاريخي ال اسكوريال در مركز اسپانيا
هرنان كورتس، كنكيستادور (اكتشافگر) و فرماندار اسپانياي جديد.
در ميانه قرن هفدهم و در حالي بيماري و جنگ اروپا را فرا گرفته بود، هابسبورگهاي اسپانيايي قاره را در دام جنگها و اختلافات مذهبي سياسي انداختند. اين درگيريها اقتصاد را از پايه و بن ويران كرد و باعث جنگهاي استقلال خواهانه شد با وجود اين امپراتوري دربرابر اين جريانات جدايي خواه مقاوت ميكرد اما در نهايت امپراتوري مجبور شد تا جدايي پرتغال و هلند را به رسميت بشناسد. اين وضعيت منجر به جنگ سيساله در اروپا شد. در نيمه دوم قرن هفدهم اسپانيا وارد يك سير نزولي نسبي شد و بخشهايي از قلمرويش در فرانسه و هلند را از دست داد گرچه كشورگشايي اسپانياييها در قارههاي ديگر ادامه داشت و اين روند تا قرن نوزدهم ادامه پيدا كرد.
سير نزولي اسپانيا در سالهاي آغازين قرن هجدهم با افزايش رقابت و ستيز بر سر تخت سلطنت به اوج خود رسيد و جنگهاي جانشيني اسپانيا به وقوع پيوست. جنگهاي جانشيني اسپانيا درگيريهاي گسترده بينالمللي بود كه با ضد و خوردهاي داخلي در آميخته بود. پادشاهي اسپانيا تاوان سنگيني به خاطر اين جنگها پرداخت و قلمروي اروپايي خود و ابر قدرتياش در اين قاره را دست داد.[۲۳] در پي اين جنگ دودمان جديدي با رگ و ريشه فرانسوي قدرت را در اسپانيا به دست گرفتند. كشور واقعي اسپانيا زماني تشكيل شد كه نخستين پادشاه بوربون فيليپ پنجم پادشاهي هاي كاستيل و آراگون را با هم يكپارچه كرد و بسياري از قوانين و مقررات محلي قديمي را بر انداخت.[۲۴]
در قرن هجدهم وضعيت امپراتوري كم كم بهبود يافت. خاندان جديد حاكم يعني دودمان بوربون نظام جديد مدرنيزه كردن دولت و اقتصاد را پياده كرد. جنبشهاي روشنگري در ميان برخي از نخبگان دربار و خاندان پادشاهي رسوخ كرد. كمكهاي نظامي به شورشيان در مستعمرات بريتانيا در جنگ انقلاب آمريكا وجه بينالمللي كشور را بهبود بخشيد.[۲۵]
حكمراني ناپلئون، خيزشها و سرنگوني امپراتوري ناپلئون
نبرد بايلن اثر خوزه دل اليسال. ژوئيه ۱۸۰۸ (تير ۱۱۸۷)، نخستين شكست بزرگ ارتش ناپلئون در اسپانيا
در سال ۱۷۲۳ (۱۱۷۲) اسپانيا وارد جنگي عليه انقلابيان فرانسوي شد. اسپانيا در ميدان نبرد شكست خورد و در سال ۱۷۹۵ (۱۱۷۴) صلح با فرانسه برقرار شد. در سال ۱۸۰۷ (۱۱۸۶) طي يك پيماننامه مخفي بين اسپانيا و ناپلئون بناپارت اسپانيا به پرتغال و بريتانيا اعلان جنگ داد. سربازان ناپلئون براي جنگ با پرتغال وارد اسپانيا شدند و تمام استحكامات نظامي را تصرف كردند. پادشاه اسپانيا به نفع برادر ناپلئون ژوزف ناپلئون استعفا داد. اسپانيايي ها به ژوزف ناپلئون به عنوان پادشاه دست نشانده نگاه ميكردند.
خيزش ۲ مي ۱۸۰۸ (۱۲ ارديبهشت ۱۱۸۷) يكي از چندين قيام عليه رژيم ناپلئوني در اسپانيا بود.[۲۶] اين شورشها نقطه آغاز جنگ خونين شبه جزيره عليه رژيم ناپلئون بود.[۲۷] ناپلئون مجبور شد شخصاً دخالت كند. او جندين ارتش اسپانيايي را شكست داد و انگليسي ها ار مجبور به عقبنشيني كرد. گرچه اقدامات نظامي بيشتر از سوي نيروهاي اسپانيايي، انگليسي و پرتغالي و تهاجم مرگبار ناپلئون به روسيه منجر به خروج ارتش امپراتوري فرانسه از اسپانيا و بازگشت فرديناند هفتم شد. [۲۸] در خلال جنگ يك سازمان انقلابي به نام "كاديز كورتس" براي هماهنگ سازي مبارزات عليه رژيم ناپلئوني و آماده سازي يك قانون اساسي شكل گرفت.[۲۹] اعضاي اين سازمان از تمام اسپانيا بودند.[۳۰] در سال ۱۸۱۲ (۱۱۹۱) يك قانون اساسي تدوين شد اما پس از سرنگوني رژيم بناپارتي فرديناند هفتم پارلمان كورتس تدوينگر قانون اساسي را ملغي و حكومت پادشاهي مطلقه اعلام كرد. اين رخدادها نقطه آغاز درگيري هاي سالهاي بعد بين ليبرالها و محافظه كاران بود.
جنگهاي دوران ناپلئون باعث بيثباتي و تفرقه سياسي و همچنين نابودي اقتصاد اسپانيا شد. در بين اين ناآرامي ها جنگهاي استقلال خواهانه در مستعمرات اسپانيا در قاره آمريكا به وقوع پيوست و منجر به استقلال مستعمرات سابق اسپانيا در قاره آمريكا شد. شاه فرديناند هفتم تلاش كرد تا حركات استقلالخواهانه را سركوب كند اما نه تنها با مخالفتها در مستعمرات روبرو شد به در داخل اسپانيا نيز افسران ليبرال دست به شورش زدند. تا پايان سال ۱۸۲۶ (۱۲۰۴) از تمام مستعمرات اسپانيا در قاره آمريكا تنها كوبا و پورتوريكو باقي ماند.
ادامه بي ثباتي و بحران اقتصادي در اسپانيا منجر به شكلگيري حركات استقلالخواهانه در فيليپين و كوبا شد. به اين دنبال اين مبارزات استقلال خواهانه ايالات متحده وارد مناقشه شد و جنگ آمريكا و اسپانيا در بهار ۱۸۹۸ (۱۲۷۷) به وقوع پيوست.
جنگ داخلي اسپانيا
با آغاز قرن جديد پيشرفتهايي در اسپانيا به وقوع پيوست. با اين حال اسپانيا نسبت به ساير اروپاييان نقش كمرنگي در تقسيم آفريقا داشت. صحراي غربي، مراكش اسپانيا و گينه استوايي تنها مستعمرات اسپانيا در آفريقا بودند. شكستهاي سنگين در طول جنگ ريف در مراكش اعتبار حكومت و شاهنشاهي را خدشه دار كرد. بين سالهاي ۱۹۲۳ تا ۱۹۳۱ (۱۳۰۲ تا ۱۳۱۰) ژنرال ميگوئل پريمو ده ريورا بر اسپانيا حكومت كرد و پايان اين دوره با آغاز جمهوري دوم اسپانيا همزمان شد. جمهوري به استانهاي باسك، كاتالونيا و گاليسيا خود مختاري اعطا كرد و براي زنان حق راي قائل شد. جمهوري دوم به شدت تحت حكمراني تندروهاي چپگرا بود. در شرايطي كه وضع اقتصادي بدتر ميشد سياست اسپانيا هر چه بيشتر به سمت تندروي و خشونت در حركت بود.
جنگ داخلي اسپانيا ۱۷ ژوئيه ۱۹۳۶ (۲۶ تير ۱۳۱۵) آغاز شد و به مدت سه سال بين نيروهاي ملي گرا به رهبري فرانسيسكو فرانكو كه توسط آلمان نازي و ايتالياي فاشيست پشتيباني ميشد در برابر جمهوري خواهان كه توسط مكزيك، شوروي و گروهي مووم به "سپاه بينالمللي" پشتيبانيمي شدند، ادامه داشت. دولتهاي غربي بنا به سياست عدم مداخله از هيچ يك از طرفين حمايت نكردند. ژنرال فرانكو پيروز جنگ شد و حكومت ديكتاتوري خود آغاز كرد.
جنگ داخلي اسپانيا جنگ بي رحمانهاي بود و طرفين درگير اعمال سبوعانهاي را انجام دادند. جنگ جان ۵۰۰۰۰۰ نفر را گرفت و نيم ميليون نفر ديگر را مستقيماً درگير كرد.
اسپانيا در دوران فرانكو
فرانسيسكو فرانكو و آيزنهاور رييس جمهور آمريكا، مادريد، ۱۹۵۹ (۱۳۳۷)
اسپانياي فاشيست تحت حكمراني فرانكو در قبال جنگ جهاني دوم بي طرف بود گرچه به قدرتهاي محور تمايل داشت. تنها حزب قانوني در رژيم فرانكو حزب فالانژ يا اسپانيولا تراديسيوناليستا اي د لاس خونس بود كه در سال ۱۹۳۷ (۱۳۱۵) تشكيل شده بود؛ خط مشي اين حزب تقابل با كمونيسم، كاتوليكگرايي و مليگرايي بود. در سال ۱۹۴۹ (۱۳۲۷) نام حزب به مويمميِنتو ناسيونال" به معناي حركت ملي تغيير پيدا كرد.
پس از جنگ جهاني دوم اسپانيا از نظر سياسي و اقتصادي در انزوا بود و در سازمان ملل متحد حضور نداشت. اما در سال ۱۹۵۵ (۱۳۳۳) در اوج جنگ سرد اوضاع تغيير پيدا كرد و اسپانيا عضو سازمان ملل متحد شد. در آن زمان اسپانيا اهميت راهبردي براي حضور نظامي آمريكا در شبه جزيره ايبريا و حوزه درياي مديترانه و در نتيجه تقابل با شوروي داشت. دهه ۶۰ ميلادي اسپانيا شاهد رشد بي سابقه نرخ هاي افتصادي بود كه از آن به عنوان معجزه اسپانيا ياد ميشود.
اسپانيا پس از فرانكو
پس از مرگ فرانكو در نوامبر ۱۹۷۵ (آبان ۱۳۵۴)، بر طبق قانون خوآن كارلوس اول به عنوان پادشاه اسپانيا و رئيس دولت جانشين وي شد. با تصويب قانون اساسي جديد اسپانيا در سال ۱۹۷۸ (۱۳۵۷) و استقرار دموكراسي در اسپانيا، حكومت با ايجاد يك سازماندهي دروني بر پايه ايجاد بخشهاي خودمختار قدرت بيشتري به مناطق و استانها اعطا كرد.
در باسك مليگرايان ميانهروي باسكي در كنار مليگرايان تندرو به رهبري سازمان مسلح اتا به حيات خود ادامه دادند. اين گروه در سال ۱۹۵۹ (۱۳۳۸) در دوران فرانكو تشكيل شده بود اما به اقدامات خشونتبار خود حتي پس از استقرار دموكراسي و اعطاي خودمختاري به منطقه باسك ادامه داد.
در ۲۳ فوريه ۱۹۸۱ (۴ اسفند ۱۹۵۹)، عناصر شورشي نفوذي اتا در ميان نيروهاي امنيتي مجلس اسپانيا در تلاش براي تحميل يك حكومت نظامي مجلس را تصرف كردند. شاه خوآن كارلوس اول شخصاً پيگيري مسئله را بر دوش گرفت و از طريق تلويزيون ملي كودتاچيان را وادار به تسليم كرد.
كاخ پادشاهي اسپانيا و كليساي جامع سانتا ماريا لا رئال د لا آلمودنا.
در ۳۰ مه ۱۹۸۲ (۹ خرداد ۱۳۶۱) در پي برگزاري يك همهپرسي اسپانيا به ناتو پيوست. در همان سال با پيروزي حزب كارگران سوسياليست اسپانيا نخستين حزب چپ در ۴۳ سال گذشته به قدرت رسيد. در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۴) اسپانيا به اتحاديه اقتصادي اروپا پيوست كه بعدها به اتحاديه اروپا تبديل شد. در پي انتخابات عمومي سال ۱۹۹۶ (۱۳۷۴) حزب كارگران سوسياليست پس از ۱۴ سال حكومت شكست خورد و جاي خود را به حزب مردم داد.
در تاريخ ۱ ژانويه ۲۰۰۲ (۱۱ دي ۱۳۸۰) دولت اسپانيا، يورو واحد پول شانزده كشور منطقه يورو را جانشين پزوتا كرد. در همان دوره اسپانيا شاهد رشد اقتصادي قوي، بالاتر از ميانگين اتحاديه اروپا بود. در همان حال تحليلگران اقتصادي هشدار مي دادند كه قيمت شگفت آور املاك و كسري تجارت خارجي بالا در اوج رونق احتمالاً منجر به فروپاشي وحشتناك اقتصادي كشور خواهد شد. اين پيشبينيها درست بود و ركود اقتصادي ناشي از ركود در بخش مسكن در سال مالي ۲۰۰۸-۲۰۰۹ كشور را فرا گرفت.[۳۱] در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۶) تركيدن حباب مسكن منجر به بحران مالي در اسپانيا شد كه تا سال ۲۰۱۳ (۱۳۹۲) ادامه شد.
در صبح روز ۵ شنبه ۱۱ مارس ۲۰۰۴ (۲۱ اسفند ۱۳۸۲) و در اوج ساعات شلوغي شهر مادريد ده انفجار تروريستي در شبكه راه آهن مادريد بوقوع پيوست. سه سال بعد و طي تحقيق و برگزاري دادگاه مشخص شد اين بمبگذاريها توسط گروه ستيزگر اسلامگراي محلي نزديك به القاعده برنامه ريزي و اجرا شده بوده است.[۳۲] بر اثر اين انفجار ۱۹۱ نفر كشته و ۱۸۰۰ نفر زخمي شدند.
در ابتدا انگشت اتهام به سوي گروه جدايي طلب باسك اتا دراز شد اما مدارك و شواهدي آشكار شد كه دخالت اسلامگرايان را ثابت ميكرد و چون انتخابات عمومي اسپانيا قرار بود سه روز بعد انجام شود خيلي زود مسائل امنيتي در صدر مجادلات بين دو حزب رقيب حزب مردم و حزب كارگران سوسياليست قرار گرفت.[۳۳] در آن انتخابات حزب كارگران سوسياليست اسپانيا به رهبري خوزه لوئيز رودريگز ساپاترو با كسب اكثريت آرا پيروز شد و ساپاترو به عنوان نخست وزير اسپانيا برگزيده شد.[۳۴]
جغرافيا
نوشتار اصلي: جغرافياي اسپانيا
خليج لاكونچا در شهر سن سباستين واقع در جزاير سانتا كلارا در استان گيپوسكوا، باسك
اسپانيا با داشتن ۵۰۵۹۹۲ كيلومتر مربع وسعت پنجاه و دومين كشور بزرگ جهان است. اسپانيا تقريباً ۴۷۰۰۰ كيلومتر مربع كوچكتر از فرانسه و ۸۱۰۰۰ كيلومتر مربع بزرگتر از ايالت كاليفرنيا آمريكا است. قله آتش فشاني تيد كه در نزديكي شهر تنريف در جزاير قناري قرار دارد با ارتفاع ۳۷۱۸ متر بلندترين نقطه كشور اسپانيا ميباشد.
اسپانيا بين مدار ۲۶ و ۴۴ درجه شمالي و نصفالنهار ۵ و ۱۹ درجه شرقي قرار دارد.
اسپانيا در غرب با پرتغال، در جنوب از طريق درونبومهايش در شمال آفريقا (سبته، مليله و پنيون د ولس د لا گومرا) با مراكش و جبلالطارق (جز سرزمينهاي آن سوي درياهاي بريتانيا مي باشد)، در شمالغرب در راستاي كوههاي پيرنه با فرانسه و شاهزاده نشين آندورا هممرز ميباشد.در امتداد كوههاي پيرنه در ۱۶۰۰ متري مرز استان خرناي كاتالونيا شهر برونبوم ييويا درون خاك كشور فرانسه قرار دارد.
جزاير
جزاير اسپانيا شامل جزاير بالئاري در درياي مديترانه و جزاير قناري در اقيانوس اطلس ميباشد. افزون بر اينها شماري جزيره غير مسكوني ديگر در سمت مديترانهاي تنگه جبلالطارق نيز متعلق به اسپانيا است از جمله جزاير چافاريناس، آلهوسماس و جزيره كوچك پرخيل. جزيره آلبوران كه بين اسپانيا و شمال آفريقا قرار دارد نيز تحت حاكميت اسپانيا ميباشد. جزيره كوچك فاسان كه در رودخانه بيداسوآ قرار دارد تحت حاكميت مشترك اسپانيا و فرانسه اداره ميشود.
قله تيد در تنريف واقع در جزاير قناري، بلندترين كوه اسپانيا
جمعيت جزاير:[۳۵]
۱. تنريف ۸۹۹٬۸۳۳
۲. مايوركا ۸۶۲٬۳۹۷
۳. گران كاناريا ۸۳۸٬۳۹۷
۴. لانزاروته ۱۴۱٬۹۳۸
۵. ايبيزا ۱۲۵٬۰۵۳
۶. فوئرتهونتورا ۱۰۳٬۱۰۷
۷. منوركا ۹۲٬۴۳۴
۸. لا پالما ۸۵٬۹۳۳
۹. لا خومرا ۲۲٬۲۵۹
۱۰. ال هييرو ۱۰٬۵۵۸
۱۱. فورمنترا ۷٬۹۵۷
۱۲. آروسا ۴٬۸۸۹
۱۳. لا گراسيوسا ۶۵۸
۱۴. تاباركا ۱۰۵
۱۵. اونس ۶۱
كوهستانها رودخانه ها
اسپانيا كشوري كوهستاني ميباشد و فلاتها و رشته كوهاي بلند درآن پوشيده است. افزون بر كوه هاي پيرنه رشته كوهاي ديگري از جمله "كانتابريان"، "ايبريكو"، "سنترال"، "تولدو"، "سييرا مورنا" و "پنيبتيكو در اسپانيا وجود دارد. بلندترين نقطه سرزمين اصلي اسپانيا و شبه جزيره ايبريا قله مولهاسن با ارتفاع ۳۴۷۸ متر ميباشد كه در رشته كوه هاي سييرا نوادا قرار دارد. البته بلندترين نقطه كشور اسپانيا در مجموع قله آتشفشاني تيد واقع در جزاير قناري ميباشد. بزرگترين فلات اسپانيا مستا سنترال نام دارد كه در قلب اسپانيا واقع شده است.
چندين رودخانه بزرگ در اسپانيا وجود دارد از جمله رودخانه هاي تاقوس، ايبرو، دورو، گواديانا و گوادالكيوير. در طول ساحل دشتهاي آبرفتي وجود دارد كه بزرگترين آن دشت آبرفتي گوادالكيوير واقع در اندلس ميباشد.
اقليم
نوشتار اصلي: اقليم اسپانيا
بر اساس ويژگي هاي جغرافيايي سه اقليم در اسپانيا وجود دارد:[۳۶][۳۷][۳۸]
اقليم مديترانهاي با تابستانهاي گرم و خشك. بر طبق ردهبندي اقليمي كوپن در صوزت از اين نوع اقليم بر ايبريا حكمفرماست: Csa و Csb.
اقليم نيمهخشك كه در ربع جنوبشرقي كشور به ويِژه در منطقه مورسيا و در دره ايبرو وجود دارد و برخلاف اقيلم مديترانهاي فصل خشك پس از زمستان نيز ادامه دارد.
اقليم اقيانوسي در شمال اسپانيا به ويژه در منطقه استان باسك، آستورياس، كانتابريا و بخشي از گاليسيا حمكفرماست. برخلاف اقليم مديترانهاي در اقليم اقيانوسي دما در زمستان و تابستان تحت تاثير اقيانوس تغيير ميكند و هيچ فصل خشكي وجود ندارد.
افزون بر اين اقليمهاي اصلي زير اقليمهاي ديگري نيز وجود دارد مانند اقليم آلپي در پيرنه و سييرا نوادا و اقليم نيمهگرمسيري در جزاير قناري.
حكومت
نوشتار اصلي: سياست در اسپانيا
خوآن كارلوس اول، پادشاه پيشين اسپانيا و سوفيا، ملكه پيشين اسپانيا
قانون اساسي ۱۹۷۸ اوج دموكراسي در اسپانيا است. تاريخ تدوين قانون اساسي در اين كشور به قانون اساسي ۱۸۱۲ باز ميگردد. پس از مرگ ژنرال فرانكو پادشاه خوان كارلوس براي تسريع روند اصلاحات نخست وزير دوران فرانكو كارلوس آرياس ناوارو را بركنار و سياستمدار اصلاحطلب آدولفو سوارز را جانشين او كرد. [۳۹][۴۰] پس از برگزاري انتخابات عمومي سال ۱۹۷۷ (۱۳۵۶) و در نتيجه آن پارلمان قانون اساسي (پارلماني كه اختيار تدوين قانون اساسي را دارد) با هدف آمادهسازي و تصويب قانون اساسي جديد تشكيل شد. [۴۱] پس از انجام همهپرسي در ۶ دسامبر ۱۹۷۸ (۱۵ آذر ۱۳۵۷)، ۸۸٪ رايدهندگان به قانون اساسي جديد راي دادند.
بر طبق اين قانون اساسي اسپانياي امروز شامل ۱۷ بخش خودمختار و دو شهر خودمختار با درجههاي گوناگوني از خودمختاري ميباشد با اين حال اين قانون اساسي، اسپانيا را صراحتاً كشوري متحد و غير قابل تقسيم ميداند. همچنين بر طبق قانوني اساسي اسپانيا هيچ ديني در اين كشور رسمي نيست و همه مردم در اعمال و باورهاي ديني خود آزادند.
اجزاي حكومت
اسپانيا يك پادشاهي مشروطه ميباشد كه در آن سلطنت موروثي است و داراي دو مجلس قانونگذاري است. به مجموع قوه قانونگذاري اسپانيا يعني هر دو مجلس "شوراي عالي" يا كرتس خنرالس گفته ميشود. قوه مجريه شامل شوراي وزيران به سرپرستي نخست وزير ميباشد. نخست وزير اسپانيا توسط پادشاه و با تاييد كنگره نمايندگان (معادل مجلس نمايندگان) پس از انتخابات مجلس انتخاب منصوب ميگردد. پادشاه فردي را براي نخست وزيري به كنگره نمايندگان معرفي مي كند كه توسط حزب داراي اكثريت در كنگره پيشنهاد شده باشد.
ماريانو راخوي، نخست وزير.
قوه قانونگذاري شامل كنگره نمايندگان با ۳۵۰ عضو و مجلس سنا با ۲۵۹ عضو ميباشد كه هر دو به انتخاب مردم به مدت چهار سال فعاليت ميكنند به جز ۵۱ عضو مجلس سنا توسط مجلسهاي منطقهاي بخشهاي خودمختار منصوب ميشوند.
رئيس حكومت
پادشاه خوآن كارلوس اول، از ۲۲ دسامبر ۱۹۷۵ (۱ دي ۱۳۵۴)
رئيس دولت
نخست وزير اسپانيا: ماريانو راخوي بري، ۲۰ نوابر ۲۰۱۱ (۲۹ آبان ۱۳۹۰) انتخاب شد.
معاون اول نخست وزير و وزير دفتر نخست وزير: سورايا سائنس د سانتا ماريا.
كابينه
شوراي وزيران، توسط نخست وزير تعيين ميشود.
اسپانيا يكي تمركززدايي شده ترين كشورهاي اروپايي است. تمام بخشهاي خودمختار در اسپانيا داراي مجلس منتخب مستقل، دولت و ادارت دولتي مستقل، بودجه مستقل، نظام آموزشي و بهداشتي مستقل ميباشند. بر افزون بر اينها باسك و ناوارا داراي نظام مالي مستقل خود هستند. در بخشهاي خودمختار كاتالونيا و باسك نيروي پليس محلي جانشين پليس ملي شده است.
تقسيمات كشوري
گاليسيا
نابارا
مادريد
لاريخا
آراگون
كاتالونيا
والنسيا
كاستيا-لامانچا
اكسترمادورا
پرتغال
كاستيا و لئون
آستورياس
كانتابريا
باسك
مورسيا
اندلس
سبته
مليليه
فرانسه
جزاير بالئاري
جزاير قناري
درياي مديترانه
خليج بيسكاي
اقيانوس
اطلس
آندورا
اقيانوس اطلس
Flag of the Balearic Islands.svg
Flag of Andalucía.svg
Flag of Castile and León.svg
Flag of the Valencian Community (2x3).svg
Bandera Castilla-La Mancha.svg
Flag of Aragon.svg
Flag of the Community of Madrid.svg
Flag of La Rioja (with coat of arms).svg
Flag Melilla.svg
جبل طارق
Flag Ceuta.svg
Flag of Catalonia.svg
Flag of Cantabria.svg
Flag of the Basque Country.svg
Flag of Galicia.svg
Flag of Extremadura (with coat of arms).svg
Bandera de Navarra.svg
Flag of Asturias.svg
Flag of the Canary Islands.svg
Flag of the Region of Murcia.svg
نوشتار اصلي: تقسيمات كشوري اسپانيا
نوشتار اصلي: بخشهاي خودمختار اسپانيا
نوشتار اصلي: استانهاي اسپانيا
نوشتار اصلي: شهرستانهاي اسپانيا
نوشتار اصلي: دهستانهاي اسپانيا
اسپانيا ۱۷ بخش خودمختار و دو شهر خودمختار دارد كه هر دو گروه بالاترين درجه تقسيمات كشوري محسوب ميشوند. از سوي ديگر كشور اسپانيا به ۵۰ استان نيز تقسيم شده است كه به اين ترتيب هر كدام از بخشهاي خودمختار خود به يك يا چند استان تقسيم گرديدهاند. علاوه بر اين هر استان به تعدادي شهرستان تقسيم شده است.[۴۲]
روابط خارجي
نوشتار اصلي: روابط خارجي اسپانيا
پس از مرگ فرانكو درسال ۱۹۷۵ (۱۳۵۴) و بازگشت اسپانيا به دموكراسي سياست خارجي اين كشور دچار تغيير شد و انزواي سياسي دوران فرانكو جاي خود را به گسترش ديپلماسي داد. در سال ۱۹۸۶ (۱۳۶۵) اسپانيا به اتحاديه اقتصادي اروپا پيوست و با كشورهاي غربي وارد معاملات امنيتي شد.
اسپانيا در سال ۱۹۸۶ به اتحاديه اقتصادي اروپا پيوست.
اسپانيا به عنوان يكي از اعضاي ناتو در فعاليتهاي امنيتي چند جانبه ببنالمللي شركت داشته است. عضويت اين كشور در اتحاديه اروپا يكي مهمترين بخشهاي سياست خارجي اسپانياست. حتي در مواجه با بسياري از بحرانهاي فراروي كشورهاي اروپاي غربي، اسپانيا ترجيح داده است تا اقداماتش را با سازوكارهاي سياسي اتحاديه اروپا هماهنگ كند.
اسپانيا روابط ويژه خود را با فيليپين و كشورهاي آمريكاي جنوبي و مركزي حفظ كرده است. سياست روابط خارجي اسپانيا با اين كشورها بر پايه ايجاد و تفويت يك جامعه ايبري-لاتين و تقويت روابط زباني، فرهنگي، بازرگاني و تاريخي بين شبهجزيره ايبريا و كشورهاي آمريكاي لاتين استوار است.
مناقشات ارضي
اسپانيا مدعي مالكيت بر جبل طارق است در حالي كه اين منطقه يكي از سرزمينهاي آن سوي درياهاي بريتانيا محسوب ميشود. در سال ۱۷۰۴ (۱۰۸۳) در خلال جنگهاي جانشيني اسپانيا اين شهر به دست نيروهاي هلندي انگليسي كه براي كارل ششم، امپراتور مقدس روم ميجنگيدند، تسخير شد.
وضعيت قانوني اين منطقه در سال ۱۷۱۳ (۱۰۹۲) در پيماننامه اوترخت مشخص شد و طبق آن اسپانيا براي هميشه جبل طارق را به پادشاهي بريتانيا واگذار كرد.[۴۳] از دهه ۱۹۴۰ ميلادي اسپانيا خواستار بازپسگيري اين منطقه شده است. بيشتر مردم جبل طارق مخالف پيوستن به اسپانيا يا حاكميت مشترك دو كشور هستند.[۴۴] سازمان ملل طي قطعنامههايي از دو كشور اسپانيا و بريتانيا خواسته است تا با انجام مذاكره به توافق برسند.[۴۵][۴۶]
جزاير ساواگه منطقه ديگري است كه مورد ادعاي اسپانيا ميباشد. اين جزاير جزو خاك پرتغال ميياشند و اين كشور ادعاي همسايه خود اسپانيا را بر جزاير ساواگه بياساس ميداند. بر طبق ادعاي اسپانياييها ساواگه مجموعهاي از صخرهها است و جزيره محسوب نميشود پس هيچ آب سرزمينياي براي پرتغال دراين منطقه وجود ندارد. در ژوئيه ۲۰۱۳ اسپانيا طي نامهاي اين نظر خود را به اطلاع سازمان ملل رساند.
اسپانيا مدعي حاكميت بر جزيره كوچك و خالي از سكنه پرخيل نيز ميباشد. پرخيل در ۲۵۰ متري ساحل مراكش، ۸ كيلومتري سبته و ۱۳ كيلومتري سرزمين اصلي اسپانيا قرار دارد. در سال ۲۰۰۲ (۱۳۸۱) اختلاف اسپانيا با مراكش بر سر حاكميت بر اين جزيره منجر به حادثهاي مسلحانه شد كه با توافق طرفين به ادامه وضع موجود فيصله يافت. اين جزيره هم اكنون كاملاً خالي از سكنه است و پرچم هيچ كشوري در آن ديده نميشود.
مناطقي از خاك اسپانيا نيز مورد ادعاي ساير كشورهاست. مراكش مدعي بر حاكميت خود بر دو جزيره سبته و مليله است و پرتغال حاكميت اسپانيا بر شهر اوليونزا را به رسميت نميشناسد.
نيروهاي نظامي اسپانيا
نيروهاي مسلح
نوشتار اصلي: نيروهاي نظامي اسپانيا
نيروهاي نظامي اسپانيا (به اسپانيايي: Fuerzas Armadas Españolas) شامل نيروي زميني، نيروي هوايي و نيروي دريايي ميباشد. نيروهاي نظامي اسپانيا تحت فرمان فرماندهي كل قوا پادشاه خوان كارلوس اول ميباشند.
اقتصاد
نوشتار اصلي: اقتصاد اسپانيا
پيش از بحران مالي
اقتصاد سرمايهداريِ مختلط اسپانيا سيزدهمين اقتصاد بزرگ جهان، پنجمين اقتصاد بزرگ اتحاديه اروپا و چهارمين اقتصاد بزرگ منطقه يورو ميباشد.
در آغاز دهه ۱۹۹۰ برخي شركتهاي اسپانيايي به شركتهايي چند مليتي تبديل شدند. بيشتر فعاليت اين شركتها در حوزه كشورهاي آمريكاي لاتين بود. هم اكنون نيز اسپانيا پس از آمريكا بزرگترين سرمايهگذار خارجي در آمريكاي لاتين محسوب ميشود. برخي ديگر از شركتهاي اسپانيايي حوزه فعاليت خود را به آسيا و كشورهاي هند و چين نيز گسترش دادهاند. اين گسترش جهاني براي اسپانيا برتري رقابتي در برابر ديگر همسايههاي اروپايي محسوب ميشود. دليل اين امر ممكن است در درجه اول تمايل به زبان و فرهنگ اسپانيايي در آسيا و آفريقا و همچنين وجود فرهنگ مشاركتي كه ريسك كردن در بازارهاي ناپايدار را به اسپانيايي ها ياد داد باشد.
پس گذشت دوره بحران اقتصادي در اوايل دهه ۱۹۹۰ اسپانيايي شاهد رشد اقتصادي خوبي بود. اين رشد اقتصاد بالا به دولت كمك كرد تا بدهيهاي خارجياش را كاهش دهد و همچنين باعث شد نرخ بيكاري در اين كشور به طور قابل توجهي كاهش يابد. در سال ۱۹۹۹ (۱۳۷۸) اسپانيا در شرايطي به منطقه يورو پيوست كه بودجه دولت متعادل و نرخ تورم تحت كنترل بود.
يكي از شعبههاي فروشگاههاي زارا در لندن
پيش آغاز بحران شديد اقتصادي اخير دولت نخست وزير پيشين خوزه ماريا اسنار در الحاق اسپانيا به كشورهاي پايهگذار يورو موفق بود. نرخ بيكاري در اكتبر ۲۰۰۶ برابر با ۶/۷٪ بود كه در مقايسه با ساير كشورهاي اروپايي و در مقايسه با نرخ بيكاري در اوايل دهه ۱۹۹۰ (حدود ۲۰٪) نرخ پاييني محسوب ميشد. نقاط ضعف هميشگي اقتصاد اسپانيا تورم بالا[۴۷]، وجود يك بازار سياه وسيع[۴۸] و نظام آموزشي ضعيف (كه بر اساس گزارشهاي سازمان همكاري اقتصادي و توسعه يكي از ضعيفترين نظامهاي آموزشي در ميان كشورهاي توسعه يافته ميباشد) هستند.[۴۹]
شركتهاي اسپانيايي در زمينههاي گوناگوني فعال هستند. مهمترين آنها عبارتند از ايبردرولا كه يكي از بزرگترين شركت فعال در زمينه انرژيهاي برگشت پذير ميباشد. [۵۰]؛ شركتهاي تلفونيكاٰ، ابنگوا، موندراگون، مويستار، هيسدسات، ايندرا كه در زمينه فناوري ارتباطات متخصص هستند؛ شركتهاي كونستروكسيونس اي اوكسيليار د فروكاريلس و تالگو كه در صنعت راه آهن و ترابري ريلي فعالند؛ شركتهاي نساجي مانند اينديتكس، شركتهاي پتروشيمي مانند رپسول و شركتهاي فعال در زمينه ساخت زيربناها مانند فروويال، آكسيونا، گروه آسياس، اوبراسكون هارته لاين و فومنتو د كونستروكسيونس اي كونتراتس؛ با ذكر اين نكته كه ۶۰ درصد شركتهاي بينالمللي فعال در زمينه زيربناهاي حمل و نقل اسپانيايي هستند.
رونق و ركود در بازار مسكن
با انتخاب يورو به جاي پزوتا در آغاز قرن جديد اقتصاد اسپانيا شاهد كاهش نرخ بهره به كمترين ميزان خود در تاريخ بود. رشد بازار مسكن كه از سال ۱۹۹۷ (۱۳۷۶) آغاز ش?